زندگی من همواره به تاخیر انداختن خودکشیست. "تحمل" کردن و گذراندن یک دورهی ملالآور و ورود به دورهی دیگر. چرخهی مغموم و مشمئزکنندهای شده که ادامه دادنش رنج بیهودهایست. این که دردِ بیدردیست یا هر چیز دیگر، من را به زانو در آورده است. همین ناموجه بودنش دارد مرا میبلعد.