هشت

دیشب داشتم گذر زمان رو «حس» می‌کردم. زمان همیشه برای من یک توده‌ی ژله‌ای یک‌نواخت بوده. یک «حال» طولانی و یک‌پارچه. دیشب اما درازکش روی تخت آهنگی رو گوش می‌کردم که مدت‌ها پیش مورد علاقه‌م بوده؛ متعلق به «گذشته» 

تمام آنچه بر من گذشت جلوی چشمم ظاهر شد. این بار از دید سوم شخص. از بالا می‌دیدم که چه می‌کنم، کجا می‌رم و به چه کسانی عشق می‌ورزم. چه کسانی اومدند و رفتند.

حس می‌کنم پوست اندازی کرده‌م. 

۱ ۰
عطاملک | قرارگاه سایبری
۲۷ دی ۰۶:۰۴

سلام

می توانید دلنوشته ها و افکارتان را در شبکه اجتماعی ویترین نیز منتشر کنید

با سپاس

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
آخرین مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان